گفتگو درباره زبان مادری
[Forwarded from اسماعیل سالاریان, [۲۰.۰۹.۱۷ ۱۸:۳۰]
محمد حکیمپور :
«رضایت به نقض زبان مادری کودکان، نوعی کودکآزاری سیستماتیک است»
یکی از مؤلفههای مهم حقوق بشر، رفع آزار از شهروندان - چه به طور سیستماتیک و چه جز آن - است که ممکن است از ناحیۀ خود شهروندان نسبت به یکدیگر و یا دولتها نسبت به شهروندان اعمال شود.
از مظاهر بارز و البته بسیار حساس شهروندآزاری، آزار کودکان است که بنا به آسیبپذیری بسیار آنان در برابر این آزارها، حمایت نهادینه شدۀ دولتی و غیر دولتی از آنها ضرورت دارد.
صرفنظر از خشونت علیه کودکان، وادار کردن و اجبار آنان به تکلم و یا تحصیل به زبان غیر مادری - که بنا به آرای روانشناسان متضمن رنجها و آزارهای روحی بسیاری برای کودکان است - از مصادیق بارز کودکآزاری سیستماتیک به شمار میرود. بررسیها و مطالعات روانشناختی میدانی نشان میدهد که تحصیل به زبان غیر مادری در نواحی غیر فارس کشور، از علل عمده افت تحصیلی و حتی ترک تحصیل در میان کودکان بوده است.
برخی منشورهای بینالمللی هم از تحصیل کودکان به زبان مادری خودشان، به مثابۀ یک «حق بشری» یاد کرده است که دولتهای عضو سازمان ملل باید آنها را محترم بشمارند.
آشکارا معلوم است که کودکان غیر فارس ایران، برای یادگیری متون درسی به زبان غیر مادری ناچارند چه آزارهای روحی ناخواستهای را تحمل کنند که نوعی نقض حقوق انسانی آنان محسوب میشود. همچنین روشن میشود که یادگیری آنان به زبان مادری، چقدر برایشان راحت و بدون آزار است.
موازین اخلاقی و انسانی و همچنین منطق حکم میکنند که باید از تحمیل آزارهای بیمورد به انسانها، مخصوصاً کودکان اجتناب شود تا برای همه شهروندان کشور وسایل ترقی فکری و فرهنگی در سطح برابر فراهم شود.
یک کودک ترک حتماً از خود خواهد پرسید که به چه دلیلی یک کودک فارس حق دارد متون درسی خود را به زبان مادری خودش بخواند و آن را به راحتی درک کند، اما آنها از همین حقوق انسانی بیبهره باشند و در این راه سختیهای بسیار و حتی تحقیرهای زبانی و نژادی فراوانی را به جان بخرند، زیرا هیچگاه نمیتوانند به راحتی یک کودک فارس، فارسی بخوانند، فارسی بنویسند و فارسی را درک کنند؟!
از افراد پانفارسیست که مخالفان اصلی تحصیل کودکان به زبان مادری هستند، باید پرسید آیا وجدانشان در برابر این آزاری که بر کودکان غیر فارس کشور روا میدانند، راحت و آسوده است؟!
آنان وقتی ستم و آزار بر ضد ضعیفترین بخش جامعه را - که کودکان باشند - مورد تأیید قرار میدهند و آن را لازم میشمرند، به چه دلیل از کوروش روایتی به مثابۀ بنیانگذار حقوق بشر ارائه میدهند؟!
[Forwarded from حسن گریوانی]
سلام جناب سالاریان
الان جوانان ترکی که ازدواج میکنن با هم فارسی حرف میزنن, و وقتی بچه دار میشن با فرزندشون فارسی حرف میزنند
این واقعیت از سویی خطر نابودی زبانهای محلی را دارد و از سویی هم سازگاری بیشتر فرد رو با جامعه در پی داره
چون سیستم آموزشی ما و یا کلی بگیم سیستم حاکم بر تمام قواعد کشور ما بر مبنای زبان فارسی هست و قطعا کسی موفق تر هست که به زبان فارسی در محیط تجربه کسب کرده
حتی ما الان داریم فارسی در گروه مینویسیم و شاید عده ی کمی مثل شما به تمام قواعد و حروف ترکی مسلط باشن
ولی از وقتی که بشر به تقسیم بندی کشور ها کرده هر کشوری با زبانی ثبت و تایید شده, و زبان کشور ما هم فارسی هست و در واقع زبان مادری ما فارسی محسوب میشه, بنظر راه دیگری باید, برای حفظ زبانهای محلی.
[Forwarded from اسماعیل سالاریان]
سلام و تشکر از نظرتان. فارس زبانها كسانى هستند كه اصالتاً و نسل اندرنسل با اين زبان پرورش يافته اند اما فارسى گويان كسانىمىباشند كه خود را فارس زبان ميدانند اما اجدادشان ترك بوده اند و تاريخ، سرنوشت آنان را طورى رقم زده است كه نمى توانند و يا نمىخواهند بزبان تركىتكلم كنند. به عقيدۀ اينان زبان مادرى زبانىاست كه مادرشان به آنها مى آموزد، در حاليكه زبان مادرى، زبانى است كه ما با آن زبان خلق شده ايم، پدرانمان با آن پرورش يافته اند، در خلوت خود با آن مىانديشيم و احساساتمان را بيان مى كنيم. از ديد ما ترك ايران نيز زبان مادرى زبانيست كه تا هفت سالگىبا آن اخت گرفته ايم. اما پس از هفت سالگى بالاجبار از آن فاصله گرفته ايم. با آن مى انديشيم، با آن درددل مى كنيم، با آن زندگى مى كنيم اما نمى توانيم آنرا بخوانيم و بنويسيم!
شايد تفاوت من و يك فارس زبان اين باشد كه وقتى هر دويمان اصطلاح "زبان مادرى" را مىشنويم شخص فارس زبان بلافاصله با فخر و غرور بگويد: ما شاهنامه داريم. اما من با شنيدن اين اصطلاح به فكر فرو مى روم، زبان مادرى براى ما آنقدر تقدس يافته است كه در يك كتاب حماسه و شعر نمىگنجد. زبان مادرى براى ما زبانيست كه علاوه بر دوست داشتن آن، علاوه بر فخر كردن و غرور ورزيدن به كلماتش، تبديل به مايۀ اندوه، بهانۀ اشك و عقده اىتاريخىشده است.
علم جغرافيا تنها عبارت از خطوطى است كه ما را در كنار فارس زبانها قرار داده است. اما تاريخ و زبان مادرى دليلى است كه من خود را به يك ترک خراسان، آذربایجان، قزاق و تركمن نزديكتر حس مي كنتم تا به یک فارس از شيراز و اصفهان! (گرچه اغلب اصفهانيان پس از دورۀ شاه عباس اجداد ترك زبان دارند! )
خيلىدلم مي خواهد احساس كودكى را تجربه كنم كه در كلاس اول ابتدايى بجاى "آب"، سو و بجای مادر "آنا" مىآموزد.
اما ایرانی بودن به معنای فارس بودن نیست. ایران كشوری جغرافیایی است نه بادكنكی زبانی٬ پس چرا باید من فارس شوم؟ چه فرقی بین زبان من و زبان فارسی هست؟ چرا باید من از او تقلید كنم؟ مگر او فرزندش را تركی یاد می دهد؟ شرف ما به احیای زبان مادری بستگی دارد.
علم منحصر به یك زبان نیست تحصیل به زبان مادری هم ممكن است و هم ایده آل. با فارسی یاد دادن تو فرزندت منتسب به فارس و یا به تهرانی ها نمی شود چرا كه او فرزند توست خوب باشد یا بد متعلق به ترك است و خودش هم ترك. اما یك ترك فارس شده یا به عبارت من فارس زده فارس زدگی تنها یك معضل ساده نیست یك بحران است. فارس زدگی یك شبیخون فرهنگی است بر علیه ترك و كرد و بلوچ و … فارس زدگی شبنم ذلتی است كه هر روز حلقه محاصره را بر ما تنگ تر می كند. روزی حكومت پهلوی به زور ما را فارس زده می كرد اما امروز با كمال ذلت خودمان سراغ فارس زدگی می رویم
آخرین فرصت ها امروز است كه مردم بدانند نه مسلمان بودن به معنی عرب بودن است و نه ایرانی بودن به معنی فارس بودن. ما مسلمان تركیم ما ایرانی تركیم فرزندان ما هم همینطور و باید از ترك بودن و كرد بودن خود دفاع كنیم همانطور كه یزدیها از فارس بودن خود دفاع می كنند. ما تركیم و ما كردیم. ایران را تقدیم به فارس زبانها نمی كنیم چرا كه ایران متعلق به همه اقوام ایرانی است.
ثبت جهانی سیمرغ پرنده افسانه ای تورکان آزربایجان...